جدول جو
جدول جو

معنی زحام کردن - جستجوی لغت در جدول جو

زحام کردن
(چَ پَ بَ تَ)
فشار آوردن. مزاحمت. زحام:
چو بر تو دهر به آفات خود زحام کند
ترا بصبر بر او قصد شام باید کرد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
زحام کردن
مزاحمت، فشار آوردن
تصویری از زحام کردن
تصویر زحام کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلام کردن
تصویر سلام کردن
درود گفتن به کسی، سلام علیک یا سلام علیکم گفتن، سلام زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقام کردن
تصویر مقام کردن
اقامت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرام کردن
تصویر آرام کردن
آرامش دادن، آسوده کردن، آرام ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیام کردن
تصویر قیام کردن
برخاستن، به پا خاستن
فرهنگ فارسی عمید
درودی رساندن درود گفتن فرنافتن درود گفتن به کسی تهیت گفتن کسی را کلمه سلام را بر زبان جاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پشینیدن پتودن تنودن استوار کردن پا برجا کردن ثابت نمودن: چون شب شد او در کوشک را محکم کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لگام کردن
تصویر لگام کردن
دهنه زدن ستور را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجام کردن
تصویر لجام کردن
لجام زدن
فرهنگ لغت هوشیار
برخاستن، برانگیخته شدن، انجام دادن برخاستن، انجام دادن اجرا کردن: مختال آنست که خود را عظیم داند... و بحقوق الله قیام نکند، مشغول شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحیم کردن
تصویر لحیم کردن
پیوند کردن ظرف مسی و برنجی و ظرف فلزین شکسته را
فرهنگ لغت هوشیار
پیام فرستادن پیغام دادن: چرا چو سوی تو نامه و پیام نفرستد ترا بهرکس نامه وپیام بایدکرد. (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحکم کردن
تصویر تحکم کردن
دشفرمانیدن، زور گفتن زور گویی کردنفرمانروایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرام کردن
تصویر حرام کردن
ممنوع کردن عملی را تحریم، بیهوده از بین بردن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیاد کردن
تصویر زیاد کردن
افزاییدن افزودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوام کردن
تصویر دوام کردن
پایدار ماندن، پاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
استراحت بخشیدن راحت بخشیدن آسایش دادن، تسلی دادن تسکین بخشیدن، مطمئن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدحام کردن
تصویر ازدحام کردن
انبوه شدن انبوهیدن توفیدن
فرهنگ لغت هوشیار
کفشیر کردن کبداندن جوش دادن پیوند دادن لحیم کردن جوش دادن: اگر دلت بشکستست سنگ معصیتی دل شکسته بطاعت لحام باید کرد. (ناصر خسرو. 107)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمام کردن
تصویر تمام کردن
به پایان بردن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاظ کردن
تصویر لحاظ کردن
درنگر آوردن، درنگریستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
Firm
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لحیم کردن
تصویر لحیم کردن
Weld
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آرام کردن
تصویر آرام کردن
Calm, Appease, Lull, Placate, Relax, Slacken, Sooth, Unwind
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حمام کردن
تصویر حمام کردن
Bath
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تمام کردن
تصویر تمام کردن
Finish, Terminate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ازدحام کردن
تصویر ازدحام کردن
Crowd
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لحیم کردن
تصویر لحیم کردن
soldar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
afirmar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ازدحام کردن
تصویر ازدحام کردن
толпиться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آرام کردن
تصویر آرام کردن
успокаивать , убаюкать , успокоить , расслабляться , ослабить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تمام کردن
تصویر تمام کردن
закончить , завершить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حمام کردن
تصویر حمام کردن
принимать ванну
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ازدحام کردن
تصویر ازدحام کردن
sich drängen
دیکشنری فارسی به آلمانی